آن آرشی

فاک های کاری

آن آرشی

فاک های کاری

جمع کن حاجی نگو قصه زیاد انقد

این چلنج در واقع یه شو تبلیغاتی واسه افراده
به نظرت ریختن یک سطل اب یخ رو سر چه کمکی میکنه به این گونه بیمار ها 
اون کسی که دوس داره کمک کنه نیازی به فیلم گرفتن نداره 
در ضمن گرفتن ویدو و چلنج سطل اب یخ در صورتیست که شما ظرف 24 ساعت بعد از چلنج شدن کمک مالی انجام ندید و به جاش یه سطل اب یخ رو خودتون بریزید


در ضمن اگر مسئله اطلاع رسانی بیاد وسط راه های خیلی موثر تری جهت اطلاع رسانی هست

دم مرلین منسون و مهراد هیدن گرم که قبول نکردن این مسخره بازی رو

ایران ، بدون سیمین

سیمین بهبهانی، شاعر توانا و بزرگ و محبوب ایرانی درگذشت. سیمین مدتی بود که در حال کما بود و یعد از یک دوره بستری بودن درگذشت. 
سیمین بهبهانی یکی یکی از شاعران بزرگ ایرانی است که جز توانایی غریب او در شاعری و نوشتن، به ساختن وزن های جدید شعری شناخته شده است. سیمین خلیلی معروف به « سیمین بهبهانی » در سال 1309 در تهران به دنیا آمد. خانواده پدری او از رهبران مشروطه بودند و پدرش ، عباس خلیلی به دو زبان فارسی و عربی شعر می ‌گفت و حدود 1100 بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود ، وی مدیر روزنامه‌ی‌ « اقدام» بود و در ضمن رمان‌ های متعددی نوشت. 
مادر سیمین بهبهانی ، فخر عظما ارغون دختر مرتضی قلی ارغون بود . فخر عظما ارغون فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتب خانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت ، وی‌ از معدود زنانی‌ بود که‌ در آن‌ زمان‌ علاوه‌ بر آشنایی‌ کامل‌ با ادبیات‌ فارسی‌ با زبان های‌ عربی ، فرانسه‌ و انگلیسی‌ نیز آشنایی‌ داشت‌ و کتاب هایی‌ را نیز از این‌ زبان ها به‌ فارسی‌ ترجمه‌ کرد . مادر سیمین‌ از موسسین‌ جمعیت‌ نسوان‌ وطن خواه‌ و از اعضای‌ موثر «کانون‌ بانوان‌ ایران» بود . علاوه‌ بر آن‌ به‌ فعالیت‌ مطبوعاتی‌ نیز اشتغال‌ داشت‌ و یک‌ دوره‌ هم‌ سردبیر روزنامه‌ ی‌ آینده‌ی‌ ایران‌ شد . وی‌ همچنین‌ دبیرستان‌ بانوان‌ را تاسیس‌ کرد و سال ها مدرس‌ دبیرستان های‌ «ناموس» و «دارالمعلمات» بود . سیمین‌ در خانواده ای اهل فرهنگ و ادبیات و هنر زندگی کرد و رشد کرد.
نخستین شعر او در سن چهارده سالگی در روزنامه « نوبهار» منتشر شد. پس از اینکه ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد، نخستین‌ مجموعه‌ شعرش‌ منتشر شد . « سه‌ تار شکسته » حاوی‌ شعر و دو داستان‌ کوتاه‌ بود . سیمین بهبهانی ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و به نام خانوادگی همسر خود شناخته شد ولی پس از وی با منوچهر کوشیار ازدواج کرد . سیمین بهبهانی سال ‌ها در آموزش و پرورش با سمت دبیری کار کرد . سیمین در سال 1337 با وجود اینکه در رشته ادبیات هم قبول شده بود، ولی به دانشکده حقوق رفت. او در همان دوران دانشجویی با منوچهر کوشیار آشنا شد و با او ازدواج کرد . وی سی سال یعنی از سال 1330 تا سال 1360 ، تنها به تدریس اشتغال داشت و حتی شغلی مرتبط با رشته ی حقوق را قبول نکرد .
سیمین بهبهانی در 1348 به عضویت شورای شعر و موسیقی در آمد . سیمین بهبهانی ، هوشنگ ابتهاج ، نادر نادرپور ، یدالله رویایی ، بیژن جلالی و فریدون مشیری این شورا را اداره می ‌کردند . در سال 1357 عضویت در کانون نویسندگان ایران را پذیرفت. در 1378 سازمان جهانی حقوق بشر در برلین مدال کارل فون اوسی یتسکی را به سیمین بهبهانی اهدا کرد . در همین سال نیز جایزه لیلیان هلمن / داشیل هامت را سازمان دیده بان حقوق بشر به سیمین بهبهانی اعطا کرد .
بهبهانی ، در روز دوشنبه 17 اسفند 1388 هنگامی که قرار بود برای سخنرانی درباره فمینیسم در روز جهانی زن به پاریس برود ، با ممانعت ماموران امنیتی روبرو شد . ماموران با توقیف گذرنامه بهبهانی ، به او اعلام کردند که ممنوع الخروج است. 
سیمین به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌ های بی ‌سابقه به « نیمای غزل » معروف شد. وی از موثر ترین و مبتکرترین شاعران عرصه غزل معاصر است . سیمین بهبهانی شاعری را از آغاز جوانی با سرودن غزل ها و چهارپاره هایی کلاسیک و رمانتیک اغاز کرد که غالبا دارای مضامین عاشقانه و عواطف زنانه و احساسات انسانی بود. رفته رفته از دهه سی به بعد تحت تاثیر اشعار نو پردازان ، رگه هایی از زبان و تخیل تازه ی رمانتیک در غزل های سیمین بهبهانی پدیدار شد که مجموعه "مرمر" نشانگر این تحول بود . بعدها مجموعه ی غزل رستاخیز ، تلاش موفق سیمین بهبهانی را در تلفیق روح تغزلی با نگرش و محتوای اجتماعی به نمایش گذاشت .
بهبهانی برای دمیدن روح تازه ای در پیکره غزل فارسی علاوه بر نوگردانی زبان و تخیل ، از حوزه اوزان رایج غزل فارسی پیشتر رفت و وزن های غیر رایج یا ابتکاری به کار گرفت که در سال های بعد از انقلاب نیز در آثار او تداوم داشت و کوشید تا با بهره گیری از فضا سازی های روایی ، توالی منطقی ابیات بافت موسیقایی نو و رگه های بینش فلسفی - اساطیری غزل را از روح سنتی تهی کند و به ان روحی تازه و متناسب با زمان بخشد. 
من سه بار با سیمین بهبهانی در طول زندگی زیبا و پربارش ملاقات کردم. یک بار در همان روزهایی بود که قتلهای زنجیره ای آغاز شده بود و سیمین بهبهانی که در بیست سال آخر عمرش در اغلب فعالیتهای آزادیخواهانه مردم حضور داشت، نامش در فهرست افرادی بود که قرار بود توسط قاتلین خودسر زنجیره ای به قتل برسد. او را در کوی هنرمندان در تقاطع پل گیشا در کنار گلشیری و دیگر نویسندگان و هنرمندان کانون نویسندگان دیدم. او که می دانست جانش مورد تهدید است، بیش از اینکه به فکر خودش باشد، برای یافتن راهی که بتواند جان دیگران را حفظ کند، تلاش می کرد.
بار دوم او را در زمانی دیدم که داشتم زیر نظر جواد فریدزاده مجموعه فیلمهایی را درباره بزرگان ادب و هنر و روشنفکری ایران می ساختم. به مدت دو روز در خانه او با او یک گفتگوی بلند کردم که حاصلش فیلم مستندی شد که شاید مهم ترین و تنها فیلم حرفه ای مستندی باشد که درباره سیمین بهبهانی ساخته شده است. او ضمن اینکه با زمان خودش رابطه ای بسیار نزدیک و آشنا داشت، با تاریخ فرهنگ و ادب معاصر که در بستر این تاریخ او از شاعری غزلسرا به یکی از مهم ترین روشنفکران و هنرمندان معاصر ایران تبدیل کرده بود، به خوبی آشنا بود. 
سومین بار از او خواستم که برای مجموعه ای به نام " شعر طنز امروز ایران" اشعار طنز خودش را در اختیارم بگذارد. او هم با روی و اخلاقی خوش و متواضع، چند شعر درخشان و زیبایش را در اختیارم گذاشت که در سال 1379 در آن کتاب منتشر شد. 
یکی از آن شعرها چنین بود:
دوش یاری در سرا زده بود/ بخت بیدار از در آمده بود/ پیش از این می نشاندمش به نشاط/ بر خوانی که رشک مائده بود/ ماحضر هیچ، گرچه پیش از این/ ناز و نعمت به محضرم رده بود/ می؟ چه گویم که شرم بود و عرق/ گرچه زین پیش خانه میکده بود/ گوشت، دیدم که خردکی چربی/ خردکی استخوان یخ زده بود/ کره شاید نصیب من می شد/ گر امیدم به عمر یک سده بود/ میوه چون شهد، لیک در بازار/ بهره ما از او مشاهده بود/ حال ناگفته آشکارا شد!/ که زبان مرده بود و زائده بود/ گفت: کو پای راهپیمائیت؟/ گفتم ای کاشکی قلم شده بود
سیمین بهبهانی به دلیل کار فنی و عمیق او در عرصه شعر و تاثیر او بر ادبیات دوران معاصر ایران، دو بار نامزد دریافت جایزه نوبل شد و جوایز زیر را نیز به دست آورد. یکی از ماندگار ترین اشعار او که به ترانه ای ملی بدل شد، شعر « دوباره می سازمت وطن بود.»
نامزد جایزه ی نوبل در فرهنگ ادبیات( 1997)، دریافت جایزه هلمن همت از دیده بان حقوق بشر( 1998)، برنده مدال کارل فون اوسیتزکی( 1999)، جایزه کتاب لطیفه یارشاعر( 2004)، نامزد جایزه نوبل ادبیات( 2006)، برنده جایزه آزادی بیان از اتحادیه نویسندگان نروژ( 2007)، جایزه پژوهشگر برجسته انجمن استادان و پژوهشگران ایرانی( 2008)، جایزه بیتا در حوزه ادبیات و آزادی از دانشگاه استنفورد( 2008)، ملک الشعرا( 2009)، جایزه میراث بنیاد فرهنگ( 2011) جایزه پنجاه هزار پاوندی و تندیس "یانوش پانونیوش" از سوی انجمن قلم مجارستان( شهریور 1392)
کتابهای سیمین بهبهانی چنین است: " سه تار شکسته( 1335)، جای پا( 1336)، چلچراغ( 1336)، مرمر( 1341)، رستاخیز( 1352)، خطی ز سرعت و آتش(1360)، دشت ارژن(1362)، گزینه اشعار( 1367)، درباره هنر و ادبیات( 1368)، آن مرد، مرد همراهم( 1369)، کاغذین جامه( 1371)، کولی و نامه و عشق( 1373)، عاشق تر از همیشه بخوان( 1373)، شاعران امروز فرانسه( ترجمه فارسی از اثر پیر دوبوادفر(1373)، با قلب خود چه خریدم؟( 1375)، یک دریچه آزادی( 1374)، مجموعه اشعار( 1382)، یکی مثلا این که( 1384)، هرگز نخواب کورش، شعر زمان ما( 1391)، مجموعه اشعار سیمین بهبهانی( 1391)
سیمین بهبهانی صبح دیروز سه شنبه 28 مرداد ماه سال 1393 درگذشت.

نبودن به همین ساگی

خانواده «علی چراغی»، کارگر ۴۱ ساله‌‌ای که صاحب چهار فرزند است درباره اتفاقات منجر به فوت او به خبرنگار ایلنا گفته‌اند که او روز ۱۶ مرداد به همراه پسر ۱۴ ساله‌ به منطقه تهران‌پارس رفته بود که در ساعت ۱۰ صبح حوالی اتوبان باقری در تقاطع خیابان ۱۹۶ غربی با خیابان ایزد پناهی با ماموران شهردا‌ری درگیر می‌شود.

ابوالفضل چراغی، پسر ۱۴ ساله علی چراغی درباره روز حادثه می‌گوید من و پدرم سوار بر وانت پیکان کنار خیابان در حال حرکت بودیم که ناگهان یک وانت مزدا دو هزار دو کابینه سدمعبر ناحیه چهار منطقه ۴ مقابل ماشین ما پیچید و راه را بست. چهار ماموری که از اتومبیل پیاده شدند از پدرم خوستند که پیاده شود. من به در خواست پدرم در وانت ماندم و از داخل مکالمه آن‌ها را می‌شنیدم. یک مامور به پدرم گفت که وانت توقیف است. پدرم اصرار داشت که شما حق توقیف ماشین را ندارید و باید با پلیس ۱۱۰ تماس بگیریم.  پدرم شروع به تماس با پلیس کرد که در این هنگام چند مامور همزمان با پدرم درگیر شدند و یکی از آنان از پشت دستهای پدرم را گرفت و سایرین مشغول ضرب و شتم او شدند. هنگامی که من مشغول پیاده شدن از ماشین بودم دیدم که یکی از ماموران با «پنجه بکس» به سمت چپ سر پدرم ضربه‌ای وارد کرد و پدرم به زمین افتاد. من قصد نزدیک شدن به پدرم را که بی‌هوش روی زمین افتاده بود را داشتم اما ماموران به گمان اینکه پدرم تمارض می‌کند ضربه‌ای به من زدند و اجازه نزدیک شدن به پدرم را ندادند اما بعد از دخالت کسبه محل، هر چهار مامور سوار بر وانت از صحنه گریختند.

پروانه وکالت من اعتبار ندارد

نسرین ستوده: دادگاه انقلاب می‌گوید پروانه وکالت من اعتبار ندارد

جمعه 15 اوت 2014 شیما شهرابی

دادگاه انقلاب مانع ورود نسرین ستوده به جلسه رسیدگی پرونده موکلش شد. نسرین ستوده که وکالت کورش زعیم از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی را برعهده گرفته در شرایطی از حضور در دادگاه منع شد که پروانه وکالت و وکالتنامه رسمی و قانونی را در دست داشت. اصرار موکل برای ورود ستوده به عنوان یکی از وکلای انتخابی‌اش، به شعبه ۱۵ دادگاه فایده نداشته و از ورود او به دادگاه انقلاب جلوگیری شده است. نسرین ستوده در گفت‌وگو با ایران وایر درباره برخورد صورت گرفته در دادگاه انقلاب توضیح می‌دهد.

گویا روز چهارشنبه جلسه دادگاه آقای زعیم موکل شما بوده و از ورود شما به دادگاه انقلاب جلوگیری شده ...

بله. من به اتفاق خانم پورفاضل وکالت آقای کورش زعیم را در پرونده اتهامی که در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب مطرح است، توامان به عهده داریم. چهارشنبه چون جلسه رسیدگی به اتهام ایشان بود، به اتفاق به دادگاه انقلاب مراجعه کردیم تا از ایشان دفاع کنیم. در دادگاه انقلاب روال به این ترتیب است که وقتی وکلا یا مراجعه کنندگان قصد مراجعه به شعبه‌ای را دارند، از پاپین تلفنی هماهنگ می‌شود. اسامی خوانده می‌‌شود و پرسیده می‌شود که این افراد حق ورود به شعبه را دارند، یا خیر؟ اسم من را هم گفتند و شعبه اجازه نداد که وارد ساختمان دادگاه انقلاب شوم. بنابراین از ورود من به دادگاه جلوگیری به عمل امد. خوشبختانه جلسه رسیدگی به اتهام آقای زعیم تجدید شد و امیدوارم که در جلسات بعد امکان حضور در دادگاه ایشان را پیدا کنم.

دلیلی برای ممانعت از ورود شما به دادگاه عنوان نشد؟

به من هیچ دلیلی ارائه نشد اما در مقابل اصرار آقای زعیم برای حضور من به عنوان وکیل انتخابی ایشان، به ایشان گفته شد که از نظر دادگاه انقلاب پروانه وکالت من فاقد اعتبار است.

این حرف بر اساس حکم شما در دادگاه انقلاب عنوان شد؟

می‌دانید که در سال ۱۳۸۹ پس از اینکه شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب جزو احکام صادره من را به بیست سال محرومیت از وکالت محکوم کرد. این حکم بعدها در دادگاه تجدید نظر به ده سال محکومیت از وکالت تبدیل شد. معهذا طبق لایحه استقلال کانون وکلای دادگستری که از میراث ماندگار دکتر محمد مصدق است. اصولا هیچ دادگاهی حق تعلیق یا ابطال پروانه وکلا و یا محرومیت انها را از شغل وکالت ندارد مگر دادگاه انتظامی وکلا، طی سی سال گذشته هم هرگاه که وکیلی پروانه وکالتش لغو شده، کانون بدون توجه به حکم صادره از دادگاه عمومی پروانه وکیل مربوطه را تمدید کرده و این تمدید مستند به قانون، نظریات حقوقی و آرای صادره از دیوان عالی کشور است که مکررا و به صراحت اعلام شده که هیچ دادگاهی به استثنای دادگاه انتظامی وکلا حق تعلیق پروانه وکیل را ندارد. به همین دلیل پروانه من در کانون وکلا تمدید شده بود و امیدوارم که در جلسات و مراجعات بعدی من به دادگاه انقلاب این مشکل برطرف بشه.

در واقع حکمی که برای شما تعیین شده، طبق قانون قابل اجرا نیست؟

بله. به دلیل این که این حکم غیر قانونی هست، قابلیت اجرا هم پیدا نمی‌کند.

آیا از شما به دادگاه انتظامی وکلا هم شکایت شده ؟

چون می‌دانستند که آن حکم قابلیت اجرا ندارد، بنابراین پس از صدور کیفر خواست در پرونده کیفری من در دادگاه انقلاب اسلامی، نماینده دادستان تهران شکایتی را علیه من در دادگاه انتظامی وکلا در کانون وکلا مطرح کرده. تا زمانی که در زندان به سر می‌بردم، اخطاریه‌هایی از دادگاه انتظامی وکلا برای من ارسال می‌شد، اما نماینده دادستان اعلام کرده بود که امکان اعزام من به دادگاه وجود ندارد و حالا پس از آزادی از زندان طبق احضاریه‌هایی که از دادگاه انتظامی برایم ارسال می‌شود در دادگاه حضور پیدا می‌کنم و از اتهامات خودم دفاع میکنم. یکشنبه دوم شهریور هم باید در دادگاه انتظامی حضور بیابم و درباره این شکایت از خودم دفاع کنم.

نمایش اعمال ترس!

بیل (دنیل دی لویس): میدونی که چطور تو این همه مدت زنده موندم؟ این همه سال؟
ترس!
نمایش اعمال ترس!
اگه کسی چیزی از من می دزدید، دست هاشو قطع می کردم.
اگه به من توهین میکرد، زبونشو می بریدم.
اگه کسی علیه من شورش می کرد، کلشو می کندم و می ذاشتم نوک نیزه و نیزه رو بلند می کردم تا تمام مردم خیابون بتونن ببینن.
این چیزیه که حاکم بودن رو تضمین میکنه.
ترس!


Gangs of New York